با فراغ در گذشتگان چه می‌کنند؟ - بخش اول

ساخت وبلاگ
درست در زمانی که در حال نوشتن در مورد این فیلم بودم، خبر رسید که به نمایندگی از دانمارک، به جمع نامزدهای نهایی اسکار فیلم خارجی راه پیدا کرده (و متاسفانه فیلم فرهادی انتخاب نشده) و بهانه برای تکمیل نوشته را دستم داد. این‌ها نقد فیلم نیستند و فقط بهانه‌ای شدند برای دلنوشته. سعی کرده‌ام از فیلم زیاد نگویم اما اصراری هم به لونرفتن داستان نداشتم!    فیلم، مستندی است که به صورت انیمیشن ساخته شده و در آن جوانی که در کودکی به همراه خانواده، از افغانستان فرار کرده و از دانمارک سر آورده به مرور و بازگویی خاطراتش می‌پردازد. نام فیلم را هم می‌توان به «فرار» ترجمه کرد، هم «پناهندگی». داستان تکان‌دهنده فیلم از دو سمت مرا به خود مشغول کرد. یکی این که از لحاظ پناه آوردن به کشوری مثل دانمارک چقدر نزدیک و چقدر دور به این شخصیت هستم. دیگری این که، چقدر تاسف‌آور است که از همسایگان همزبان خودمان و سرگذشت‌شان کم می‌دانیم.     من کمتر از واژه «مهاجرت» برای آمدنم به دانمارک استفاده می‌کنم. اول گفتیم برویم ببینیم چه می‌شود و تا سال‌ها هم وسوسه بازگشت همیشه به سر می‌زد. یک دفعه‌ای اتفاق نیافتاد. و در همین حال، گاهی هم فکر می‌کنم آیا مهاجرت کردم یا از کشور خودم پناه آورده‌ام به اینجا؟ هرچند از لحاظ تعریف سیاسی عنوان پناهنده را ندارم اما واقعن بین خودمان، من به اینجا پناه آوردم یا فقط مهاجرت کردم؟ در طول فیلم، مدام از خودم می‌پرسیدم مگر چه بر سر این‌ها آمده یا چه چیزی در صورت بازگشت انتظارشان را می‌کشد که این چنین، همه رنج و خطر و درد «فرار» را می‌پذیرند تا از جایی که آمده‌اند دور شوند؟ چقدر باید تجربه دهشتناک بوده باشد که جا نزدند: «ولش کن! بگذریم و برگردیم. از این بدتر که نیس با فراغ در گذشتگان چه می‌کنند؟ - بخش اول...
ما را در سایت با فراغ در گذشتگان چه می‌کنند؟ - بخش اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nowhereman بازدید : 129 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 23:42

به مناسبت روز جهانی زنفکر می‌کنم مهم‌ترین مساله کشور ما مساله زنان است. این را نمی‌گویم چون امروز روز جهانی زنان است. می‌گویم چرا:شاید بسیاری توافق داشته باشیم که اولویت اول حکومت است. درست است. اما سخت است امید داشته باشم که با کنار رفتن این حکومت، همین جامعه فعلی زیربنای وضعیت به‌سامانی بشود. می‌دانم که باید به مردم امید ببندم اما سخت است. منظورم هم این نیست که با حکومت کاری نداشته باشیم اما فکر می‌کنم توافق داشته باشیم که اصلاح جامعه هم واجب است.همین حکومت وقتی چهل و چند سال پیش با هزاران وعده و وعید برای گذر از دوران طاغوت روی کار آمد، اولین اقدام عملی‌ش چه بود؟ علیه فساد؟ برای عدالت؟ نه! رفت سراغ زنان: بزرگترین اجتماع تحت ستم و زیردست در آن جامعه. دقیقن در چنین روزهایی بود که خمینی سخنرانی‌ای کرد که عواقبش منجر به حجاب اجباری شد. ما که نبودیم و از تاریخ شنیده‌ایم. اما پیش‌روی‌مان همین چندی پیش، همین تاریخ، برای برادران و خواهران‌مان در افغانستان به تلخی تکرار شد و هنوز اسلامگرایان روی کار نیامده، خود مردم داوطلبانه به حذف تصاویر زنان از در و دیوار شهر روی آوردند.می‌گویند حق گرفتنی است. اما زیباتر نیست که جامعه‌ای به جای این که صحنه درگیری برای گرفتن حق از این و آن باشد، خود داوطلبانه به تقسیم عادلانه حق بپردازد؟ این حجم تلمبارشده ظلم و ستم و نفرت در کشور، بخشی به دلیل این است که ما خواسته و ناخواسته هر روز داریم به نحوی به هم ظلم می‌کنیم. ظلم‌های کوچک و میکروسکوپی. متناسب قدرتی که داریم. به رواداشتن ظلم عادت کرده‌ایم. شاید سخت باشد بسیاری مواقع از اصطلاح «ظلم کردن» در مورد بعضی کارهای روزانه و معمول استفاده کرد اما هر بار که هجوم می‌بریم برای گرفتن حق خودمان. هر گاه با فراغ در گذشتگان چه می‌کنند؟ - بخش اول...
ما را در سایت با فراغ در گذشتگان چه می‌کنند؟ - بخش اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nowhereman بازدید : 134 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 23:42

کیست که از دیدن فریادهای مستاصلانه پیرمرد محترم سینمای ایران دلش به درد نیامده باشد؟ هرچند در کنار کسانی که با او همدردی کردند، بسیاری هم به دلایلی بر او خرده گرفتند یا حتا تاختند. این را به این بهانه نوشتم و در آن به دو فیلم دیگر با سرنوشت‌های مشابه اشاره کرده‌ام.یادی کنیم از آن چندین و چند باری که قصد رای دادن داشتم و با مخالفان رای دادن/تحریمی‌ها بحث و گفتگو می‌کردیم. از مهم‌ترین استدلال‌های مخالفان‌مان این بود که رای دادن ما به سیستم، به نظام، رژیم و به انتخاباتش مشروعیت می‌بخشد. استدلال‌های ما هم به جای خودشان. پیش از آن که وارد جاده خاکی این مثال بشوم، برگردیم به سوال اصلی: فیلمساز، نویسنده و در کل هنرمندی که قصد خلق یک اثر هنری در ایران دارد و به هر نحوی سر و کارش به ارشاد می‌خورد، آیا با این کارش به سیستم «صدور مجوز» و سانسور مشروعیت و رسمیت می‌دهد؟ بله، می‌دهد. اما خب چه کند به جایش؟ سوال خیلی ساده اما جوابش سترگ: آیا فیلم پیشاسانسور شده (خودسانسوری‌های رایج در فرآیند خلق) و پساسانسورشده (در فرآیند کسب مجوز) بیضایی را می‌پسندیم یا این که قیدش را بزند و نسازد و برود و در ینگه دنیا عقیم بنشیند و فراموش شود؟ آیا ترجیح می‌دادیم هیچ‌کس چنین سیستمی را قبول نمی‌کرد و اصلن فیلمی از مثلن فرهادی در این سال‌ها ساخته نمی‌شد؟ همین چندی پیش دو فیلم ایرانی دیدم که هر دو به نوعی قید اکران در ایران را زده‌اند. برای ما که به سانسور و خودسانسوری عادت کرده‌ایم راحت است که در برابر این فیلم‌ها بگوییم: خب معلوم است وقتی به حکومت اعتراض کرده‌ای و بعد هم سراغ موضوع حساسی مثل اعدام می‌روی‌ (در «شیطان وجود ندارد.»*) و یا وقتی بازیگر زن، حتا شده در یک پلان، حجاب از سر برمی‌دارد. (در «قصید با فراغ در گذشتگان چه می‌کنند؟ - بخش اول...
ما را در سایت با فراغ در گذشتگان چه می‌کنند؟ - بخش اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nowhereman بازدید : 128 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 23:42